گاهی دلم از این دنیا می گیرد گاهی دلم میخواهد از ته دل فریاد بزنم گاهی دلم میخواهد انقدر گریه کنم تا خالی شوم گاهی دلم میخواهد بمیرم گاهی دلم یاد ایام قدیم و خوشی ها می کند گاهی چقدر تنهاییم ما ادم ها که حسرت ی لحظه حرف زدن را داریم من یک تکه سنگ نیستم یک ادمم
بامنی اما نفهمیدی که تنهاتر شدم گریه کردم فکر کردی زیر باران تر شدم شب به شب. بی خوابی و. سردردهای بی کسی. قرص خوردم پشت هم محتاج خواب آور شدم گفته بودی دوستت دارم ولی برعکس بود حرف چشم و خط لب های تو را از بر شدم جوجه ی یک روزه ای بودم که در دستان تو با نوازش های دل سوزانه ات پرپر شدم! از غرور رو به تاراجم نمانده هیچ چیز کشوری مستعمره بی شاه و بی لشکر شدم! باز باران آمد و. دلتنگی ام را گریه شست باز باران آمد و.
درباره این سایت